مامانم خونه نبود 

منم داشتم دنبال اهنگ ارامش بخش برای درسام پیدا میکردم 

که بابام صدام زد گفت براش دستمال کاغذی ببرم رفتم بیرون دیدم 

انگشتای پاش خونیه تند رفتم ضدعفونی و چسب اوردم 

گفتم چی شده گفت داشته ناخوناشو برمیداشته😢😢😢😢

همون جا زدم زیر گریه ناخونای برداشته

شدشو دیدم که گوشت هم قدش بود 😭😭😭😭😭😭😭

میخواستم همونجا بمیرم چرا حواسم بش نبود 

 

لطفا مواظب بابا ماماناتون باشین هرچقدر سنشون بیشتر میشه بیشتر مثل بچه ها میشن 

نباید چشم ازشون برداشت😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

 

 

هیچوقت از قطار بوسان خسته نمیشم چون عشق پدر به دختر و نشون میده